پرتال امام خمینی(س): دوران پس از رحلت آیت‌الله بروجردی، ایامی است که می‌توان به عنوان گام‌های نخست مبارزات علنی امام خمینی علیه رژیم پهلوی معرفی کرد. البته پیش از این، امام در آثار مختلفی چون نامه‌ی مشهور قیام لله در سال ۱۳۲۳، کتاب کشف الاسرار ۱۳۲۲ و حتی در خاتمه‌ی کتاب تعلیقه بر فوائد الرضویه در سال ۱۳۰۸، مخالفت خود را با این دستگاه حکم‌رانی ابراز کرده است.

یکی از نکاتی که می‌توان در مبارزات مرحوم امام در پهنه‌ی تاریخی ایران معاصر ردیابی کرد، مدل و الگوی کنشگری ایشان است. به بیان دیگر یکی از مسائلی که در فعالیت‌های امام از سال ۱۳۰۸ تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی، می‌توان در فضای اجتماعی – سیاسی ایران مورد مطالعه قرار داد، مجموعه عناصر و کلان رویه‌هایی است که به اعتقاد امام برای تحقق یک حکومت مطلوب به آن‌ها نیاز است.

به نظر می‌رسد در اندیشه‌ی امام خمینی، تا زمانی که امکان اصلاح حکومت وجود دارد و به تعبیری تا زمانی که اثبات نشده حکومت مایل به تغییر نیست، سه عنصر حاکمیت، مردم و نخبگان یا متنفذین (روشنفکران، علما و بازاریان در فضای آن روز جامعه‌ی ایران) مجموعه عناصری هستند که در یک شبکه‌ی مشخص از حقوق و تکالیف براساس کلان رویه‌ی مشارکت آگاهانه می‌توانند جریان حرکتی ملت را رقم بزنند. به همین سبب تا ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲، امام در کنش‌های خود از دستگاه حاکمه مطالبه گری می‌کرد. اما از این زمان به بعد، که همراهی‌نکردن رژیم در اصلاحات برای عموم جامعه محرز شد، با تکیه بر عنصر مردم که همواره در اندیشه‌ی امام خمینی زیر بنای تحولات اجتماعی هستند، تلاش می‌کند تا با همراهی نخبگان و متنفذین در آگاهی‌بخشی و مطالبه‌گری، جریان تحولات اجتماعی را در جهت تحقق حکومت مطلوب مدیریت کند.

سخنرانی امام در سال ۱۳۵۰، چند ماه پیش از آغاز جشن‌های ۲۵۰۰ ساله، در شرایط بحرانی اقتصادی ایران در آن زمان یکی از مصادیق این گفتمان است. چه اینکه ایشان از یک سو مردم را مخاطب قرار داده و می‌فرمایند: «ملت ایران موظف است که با این جشنْ مبارزه‌ی منفی بکند؛ مثبت نه، لازم نیست. از خانه بیرون نیایند. وقتی که این جشن‌ها هست، شرکت نکنند در جشن‌ها؛ جایز نیست شرکت کردن در این جشن‌ها.»[۱] و از طرف دیگر به طور صریح درباره‌ی وظیفه‌ی علما چنین می‌فرمایند: «من وظیفه می‌دانم، چه بکنم؟ من وظیفه می‌دانم، وظیفه‌ی خودم می‌دانم که تذکر به شما بدهم [و] تا آن اندازه که صدای من می‌رسد، فریاد کنم؛ تا آن اندازه‌ای که قلم من می‌رسد، بنویسم؛ منتشر کنم. اگر آقایان هم صلاح دانستند، این امت اسلامی را امت خودشان دانستند، شیعه‌ی خودشان دانستند، آن‌ها هم بکنند. اگر صلاح ندانستند، ان شاء اللَّه خداوند حفظشان کند. گرفتاری‌های ما این‌هاست. من چه بکنم؟ من حالا به شما اخلاق بگویم؟! اساس مسلمین و اسلام را دارند از بین می‌برند؛ من برای شما حالا بنشینم تهذیب نفس بگویم؟! مهذب نیستم که در فکر نیستم؛ اگر مهذب بودیم در فکر بودیم.

شماها راه دارید و آن این است که یکی یک کاغذ بنویسید. کاغذ که این قدر تمبرش، پولش زیاد نیست؛ و لو مئونه شما کم است؛ لکن یک کاغذ برای خاطر خدا بنویسید به حکومت ایران به اینکه آقا! این جشن را دست از آن بردار. مردم گرسنه‌اند؛ گرسنه‌ها را سیر کنید. از آقایان خواهش کنید که آن‌ها هم خواهش کنند. من نمی‌گویم آن‌ها صحبت بکنند؛ آن‌ها هم خواهش کنند؛ به طور تمنا و خواهش. بخواهید از آقایان، از افاضل این‌جا، از علمای این‌جا و از مراجع این‌جا که آقا نصیحت کنید این حکومت را.»

مضمون غالبی این سخنرانی شکوه از علمای قم و نجف نسبت به وقایع جامعه‌ی ایران است که برخی از عبارت‌های آن تقدیم می‌شود.

«چرا نجف این قدر خواب است؟ ما مسئول نیستیم؟ تمام کار ما برای مسلمین درس است؟ فقط همین که ما درس بخوانیم؟ ما نباید به درد مسلمان‌ها برسیم؟ ما نباید اعتراض کنیم که چرا نفت ایران و اسلام را برای مملکتی که در حال جنگ با مسلمین است می‌فرستید؟ این اعتراض ندارد؟ نباید این گفته بشود؟»

«آقا به هوش بیایید؛ نجف را بیدار کنید. اعتراض کنید. اگر صدتا تلگراف از نجف برود که با کمال ادب، آقای کذا و کذا- «اعلی کذا»- با کمال ادب برود که آقا این گرسنه‌ها را سیر کنید؛ این مقدار خرجی که برای این امور می‌خواهی بکنی خرج این ملت بیچاره‌ی گرسنه بکن؛ خرج این ورشکسته‌های بیچاره بکن که بعضی‌شان فرار کردند از ایران؛ در همین جا هستند، در نمی‌دانم جاهای دیگر هم بعضی. اگر یکصد تا تلگراف از این‌جا، از علمای این‌جا، از فضلای این‌جا، از طلاب این‌جا برود، احتمال تأثیر دارد. لکن کو که یک همچو چیزی بشود؟ اگر اعتراض نکنند که چرا اعتراض می‌کنید خیلی ما متشکر هستیم! ما تکلیف نداریم واقعاً؟! ما باید به حال این ملت بنشینیم نگاه کنیم هر چه سر ملت می‌آید؟! همان برویم حرم حضرت امیر و یک دعایی بکنیم؛ همین مقدار کافی است برای ما؟! یا مایی که داریم در پناه اسلام و با بودجه‌ی اسلام، این بودجه‌ای که یک جزئی جزئی‌اش را به ما می‌دهند، مع ذلک با بودجه‌ی اسلام داریم زندگی می‌کنیم، برای اسلام یک قدم نباید برداریم؟ «تَرَتُّبْ» اسلام است؟ خوب آن هم بسیار خوب، سر جای خودش اما کافی است همین؟ کفایت می‌کند که ما جمع بشویم در مسجد کذا و کذا و فقه بخوانیم و اصول بخوانیم لکن غافل باشیم از همه‌ی جهات مسلمین؟ غافل باشیم از این که این یهود می‌خواهد ممالک اسلامی را قبضه کند، تا این‌جا برسد، تا همه جا برسد، این قبور را می‌خواهد خراب کند؛ ما باید غافل باشیم از این؟ آن وقت آن کسی که نفت به این آدم می‌دهد مُسْلم است؟ این اعتراض ندارد که آقا نفت، نفت مسلمین را چرا به کفار می‌دهی؟»

«اگر علمای ایران دسته‌جمعی اعتراض کنند همه‌شان را می‌گیرند؟! همه علمای ایران را می‌گیرند و اعدام می‌کنند یا تبعید می‌کنند؟! اگر از تمام مملکت ایران، علمای ایران - که اقلًا صد و پنجاه هزار نفر معمم در ایران دارد و آن همه ملا و مرجع و حجت‌الاسلام و آیت‌اللَّه دارد- اگر این‌ها اعتراض کنند و این مُهر سکوت را بردارند و این امضا را (که به سکوت آن‌ها امضا حساب می‌شود) این مُهر را بردارند، سکوت را بردارند، همه‌ی آن‌ها را از بین می‌برند؟! آن‌ها اگر می‌خواستند از بین ببرند، اولش خوب بود مرا از بین ببرند؛ نبردند هم؛ صلاحشان نمی دانند. ای کاش صلاحشان بود!

من می‌خواهم چه کنم این زندگی را؟ مرگ بر این زندگی من. آن‌ها خیال می‌کنند که من از این زندگی، خیلی خوشی دارم می‌برم که تهدید من می‌کنند. چه زندگی است که من دارم. هر چه زودتر بهتر. بیایند؛ هر چه زودتر بهتر. خوب، «عِنْدَ أکْرَمِ الْأکْرَمین» انسان می‌رود. آن‌جا کریم است؛ خدا کریم است.»

پی‌نوشت:

۱. ۱۳۵۰/۴/۱ سخنرانی امام خمینی در نجف

. انتهای پیام /*